سید جواد رضویان با اعتقاد بر اینکه «کرونا هم گذاری است و رد میشود و میرود»، ادامه داد: به نظرم چیزهایی برای ما گذاشت. من این واژه را هر وقت میشنوم ترجیح میدهم یاد اتفاقاتی بیفتم که این روزها در خیابانها و خیریهها دیدهام. در روزهای کرونا یاد زمان جنگ افتادم؛ معنای ایثار دوباره زنده شد و تعبیر مجدد شد.
این بازیگر سپس درباره احتکار ماسک در زمان شیوع کرونا گفت: نان درآوردن از ترسیدن مردم! چطور تاوان پس میدهیم. من ماندهام اصلا این نان را میشود خورد.
بازیگر مجموعههای طنز گفت: در شب تولد امام زمان(عج) بچهها پکهای پنج تایی ماسک، جلوی در مسجد داخل ماشین مردم میانداختند. سر سلامتی آقا امام زمان (عج) پنج تا ماسک به مردم میدادند.
او درباره اینکه اگر شهردار تهران بود چه میکرد و چه نمیکرد، گفت: خیلی سوال سختی است. چون اداره کردن کلانشهری مثل تهران خیلی چیز عجیب و غریبی است. یک کارهایی را به عنوان فرهنگسازی شهردار میخواهد انجام بدهد و محکوم به ریا میشود. سه شنبههای بدون خودرو و با دوچرخه به سرکار رفتنش. بعد میگویند بابا اینکه آمده چند تا عکس بگیرد و بعد سوار بنزش شود و برود. ولی خوب خیلی سخت است.
رضویان همچنین در پاسخ به اینکه اگر یک پاک کن داشت چه چیزی را از چهره شهر پاک می کرد، گفت: ترجیح می دهم چاله های خیابان ها را پاک کنم. الان طوری آب از زیر ماشین من به ماشین بغلی پاشید که بنده خدا اصلا جلویش را نمیدید؛ البته خیلی چیزها برای پاک کردن داریم. اگر شهردار بودم فضاهای فرهنگی بیشتری را به شهر اضافه میکردم. فکر میکنم خیلی فضای فرهنگی ساخته شد در سال های اخیر اما باز هم در کلان شهری مثل تهران نیاز داریم. امیدوارم شرایط کنونی و گذاری که در آن قرار داریم بگذرد و در سینماها باز شود و بفهمیم چقدر سینما و سالن تئاتر و کنسرت کم داریم. نمیدانم چطور کمبودهای فراوان را در شهرهای دیگر باید جبران کرد.
او که مهمان برنامه «باغ رمضان» بود، درباره یکی از خاطراتش توضیح داد: خدا رحمت کند آقای کردان یکسری برنامههایی سالانه برای ساری داشتند. ما آن روز آمدیم سر فیلمبرداری و یک پاترول از سازمان آمد و دستور رسید که سوار شوید برویم ساری. گفتم آقا یعنی چه ما سر فیلمبرداری هستیم. خیلی شیک ما را سوار کردند اینقدر دستانداز داشت. پاترول هم خشک بود. رسیدیم آنجا و برنامه تمام شد. اگر اشتباه نکنم شب میلاد امام زمان (عج) یا حضرت امیر(ع) بود. تمام شد و حاج آقای پورمحمدی گفت کجا هستید و بعد گفت همین الان در همان ماشینی که رفتید مینشینید و برمیگردید. گفتیم حاج آقا هنوز ناهار نخوردهایم. گفت در مسیر در ماشین بخورید. نشستیم و ساعت ۱۰ شب شد به شبکه سه رسیدیم. با بچههای کمرا من چک کردیم گفتم دوربین فاینال آقای اویسی را نشان میدهد من میخوابم من را نشان میدهد آقای اویسی میخوابد. یعنی این مدلی بود کارها و هیاتی اداره میشد.
بازیگر مجموعههای «نقطه چین» و «پاورچین» گفت: خدا حمید صدری را حفظ کند. جای خالی او و رضا عطاران چند سالی است در روزهای ماه مبارک رمضان احساس میشود. احساس میکنم بعد از رفتن رضا عطاران از تلویزیون کارها خیلی رنگ و بوی ماه مبارکی ندارد. امیدواریم زودتر به تلویزیون بازگردد. خیلی موافقم با اینکه یک جای کار می لنگد که هنوز هم سریال های قدیمی مخاطب دارند. کارهای جدید رنگ و بوی ماه مبارک رمضان را ندارند.
او همچنین درباره مجموعه طنزی که برای شبکه سه سیما می سازد، گفت: فعلا اسم سریال «صفر بیست و یک» است. من و سیامک انصاری هستیم. کارگردانی را هم به اتفاق انجام می دهیم. نمیدانم چطوری!
جوادرضویان گفت: من صبح ها کلا اسلو هستم. تا ظهر تمپو و ریتم کلا وحشتناک است و بعد یک دفعه یک بعدازظهر پرانرژی دارم و بعد دوباره رو به غروب که می رود انگار تمام میشوم. در ساعتهای ۲ تا ۷ عصر در پرانرژیترین حالتم هستم، اگر ناهار نخورم که پرانرژیتر هستم. صدای من حمامی است. یک فیلمی را داشتم کار میکردم و چهار ترک برای این فیلم خواندم و به جان خودم در حمام دفتر خواندم. خدا سید کمال طباطبائی را رحمت کند. فیلم زندگی شیرین را میساختیم و باید ترک ها قبل فیلم جمع می شد و من همه ترک ها را در حمام دفتر خواندم که پول استودیو ندهیم.
او در ادامه درباره اینکه خدا با قطرات باران به بنده ها چه میگوید، توضیح داد: خدا به ما می گوید اگر فکر می کنی دری بسته است نگاه کن و این برکت را ببین. این حال و این امید را ببین. مگر می شود یک چراغ خاموش شود و ۱۰ تا چراغ جلوی راهمان روشن نشود. امکان ندارد. شاید هم یک کمی دارد دلمان را می سوزاند که از ماه برکت بیرون می زنیم.
رضویان افزود: فکر میکنم یک چیزهایی شخصی است و مال خود آدم است و نباید بازگو شود. احساس می کنم همانطور که بزرگان میگویند سیرت آدمها در صورتشان می آید این حال درونی ماست که به صورتمان بازمی گردد. یعنی اگر تو کار خیری می کنی سختی می کشی ولی وقتی خلاص می شوی یک حال خوش و یک سبکی به تو دست می دهد. ناخواسته شاید مالت در آن مسیر رفته باشد، از دهن زن و بچهات زده باشی شاید از خانه و زندگیات گذشته باشی شاید ساعت ها از خانواده دور باشی ولی وقتی آن اتفاق برایت می افتد ناخودآگاه این سبکی لبخند روی لبت می آورد. این را خیلی به من گفته اند که بابا تو که همیشه نیشت باز است و نمیدانی غم چیست.
او در ادامه گفت: در زندگی هزاران اشتباه کردهام. نمی توانم اولویت بندی کنم. صبح تا شب دارم اشتباه می کنم. دوست دارم از من آبرو به جای بماند. آبرویم حفظ شود. پدرم الحمدالله در قید حیات هستند و بهشان برمیخورد اگر من نگویم چه کاری دارم. با بچهها گپ و گفت میکردم که چه چیزهایی برای خودم به جا گذاشته ام. چون اینقدر تکرار شده است در این سالها و تولید محتوایمان در این سالها کم بوده و یا محتوای در شأن برای مخاطب نساخته ایم که رجوع کرده ایم به سالهای گذشته و تامین برنامه ای جلو رفته ایم. خیلی وقت ها کلماتی که ما به کار می بریم ورد زبان مردم می شود. شما هم اگر گویش قمی من در ذهنتان می آید به همین دلیل است.