رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت تشییع شهیدان سید حسن نصرالله و سید هاشم صفیالدین، در مجموعه گزارشهایی به روایت گوشههایی از حال و هوای شهر بیروت در ایام تشییع دو دبیرکل شهید حزبالله لبنان میپردازد.پنجشنبهشب بهوقت ساحل شرقی مدیترانه. حَسب آنچه نقشه پرواز داخل هواپیما نشان میدهد در یکصد و پنجاهکیلومتری بیروت هستیم. جتبویینگ خطوط هوایی لبنان آرامآرام ارتفاع و سرعت کم میکند و در ادامه هم چرخ آرامی در آسمان میزند و روی دریا میرود تا از غرب بیروت به ساحل نزدیک شود. ظلمات محض ساعتی قبل آسمان منطقهٔ پُرهیاهوی غرب آسیا آرامآرام جای خودش را به تک و تک و در ادامه هم رگههایی از روشنایی میدهد. هواپیما با تکان سختی خودش را روی باند رها میکند تا خستگی یک ساعت و خردهای پرواز را بیرون کند. ما هم که از کله صبح از تهران سفرمان را شروع کرده بودیم، حالا و در اواخر شب در بیروتیم.فضای فرودگاه بیروت حال و هوایی مناسب ایام تشییع و یادبود یک قهرمان ملّی را ندارد! تصویر و یاد چهرهٔ مطرح این روزهای لبنان که سرخط رسانههاست در محیط فرودگاه کمرنگ است. ممانعت از پروازهای مستقیم تهران – بیروت در ایام تشییع سیّد هم از نشانهها و تبعاتش. ممانعتی که البته باعث اعتراض لبنانیهای همراه با مقاومت هم قرار گرفت و در روزهای گذشته تجمعاتی را در اطراف فرودگاه برگزار کرده بودند. این وضعیت را چندان عجیب نمیبینم بهخصوص وقتی که داریم در مورد کشور یا جامعهای سخن میگوییم، بر بستر تعدد و تنوع بالای طایفهای و قومی که بلای جان مفهومی به نام هویّت ملّی است.
حالا در این فضا مفهومی به نام مقاومت که آرمان خود را فراقومی و فرا طایفهای تعریف میکند و در خدمت نفع عمومی جامعهٔ لبنان، قرار دارد نهتنها از ناحیه لایههای عمیق اجتماعی مورد استقبال قرار میگیرد بلکه در همین جامعهٔ چند طایفهای یک عامل مهم میشود برای ایجاد و تقویت هویّت ملّی. توی همین فضاست که ملّیت لبنانی و همراهی سایر اقشار بیغرض و مرض اجتماعی با مقاومت که بعضاً حتی شیعه و مسلمان هم نیستند قابلفهم میشود.موضوعی که ما در ایران، چندان متوجهش نیستیم و علم هم به آن نداریم، مثل ماهیای که درون آب است. «هویّت ملّی» برای ما امری است که در طول هزاران سال شکلگرفته و خودمان متوجهش نیستیم. مفهومی که ایرانیانِ شکلگرفته از دهها قوم و مذهب و زبان مختلف را کنار هم قرار داده. فرض کنید در کشوری به وسعت و بزرگی ایران چنین هویّتی نباشد یا صدمه بخورد؛ چه پیش خواهد آمد؟! تصورش هم لرزه بر تن آدم میاندازد.سوار ماشین میشوم و از فرودگاه که بیرون میآییم، هنوز روی صندلی جابهجا نشده، فضا عوض میشود. هر مسافری که از خارج لبنان وارد فرودگاه میشود برای ورود به لبنان باید قدم در بزرگراهی بگذارد که به نام امام خمینی(ره) سند خورده و مایهٔ اتصال فرودگاه بهعنوان نماد جهان خارج به بیروت و لبنان است بهعنوان نماد جغرافیای برآمده از بوم.
بزرگراه امام خمینی(ره) نقطهٔ شروع تغییر یکباره، از غربت نخستین و اولیهی مقاومت به فضایی محیطی و شهری است که در حاشیهٔ اتوبان در نظم و چینشی چشمنواز، تمجید از مقام دو شهید عزیز این روزها، دو دبیرکل حزبالله و به تعبیر خود لبنانیها «امینینِ العامین» و دعوت به حضور در مراسم تشییع پیکر آنها را در دستور کار خود قرار داده. اینجا دیگر جغرافیای مقاومت است. به همان نسبت هم نمادهای ملّی از جمله پرچم لبنان بیشتر به چشم میخورد. انگار که حزبالله حافظ ملّیت لبنانی باشد در برابر هجوم غریبه.از بختیاریمان از کنار ورزشگاه محل اصلی برگزاری مراسم هم عبور میکنیم. تقریباً همه چیز آماده برگزاری مراسم است هرچند تکوتوک و در بعضی نقاط، نیروهای مقاومت، زیر باران شبانگاهی مشغول نصب تبلیغات محیطی و آمادهسازی مراسم هستند. بخش رسانهای حزبالله عبارت «سیّد شهداء الامة» را برای سید حسن و «سیّد الهاشمی» را برای سید هاشم صفیالدین طراحی کرده.دو سیّد، دو روحانی، دو فقیه شیعی، دو رهبر مسلمان و دو دبیرکل که سازمانی را در غرب آسیا راهبری میکردند که روییده از نفحهای است که پیش از این قدرت و عظمت خود را در جغرافیای دیگری از منطقه نشان داده؛ چهار دهه قبل که تازه حضرت روحالله پرچم را بلند کرده بود، ارتش عبری تختگاز تا خود بیروت میآمد بدون آنکه مانعی پیش رویش باشد.
همینالان در جستجوهای گوگل، تصویر سربازان ارتش صهیونی روی باند فرودگاه بیروت، جزو نتایج اولیهٔ اشغالگری اسرائیلیها در لبنان ۱۹۸۲ است. آن زمان که ایرانیها پشت دروازههای خرمشهر با اشغالگران بعثی میجنگیدند، هستههای اولیهی مقاومت متأثر از نَفَس خمینی کبیر(ره) در غربت و گمنامی پشت همین دروازههای فرودگاه بیروت در شرق پایتخت لبنان با اشغالگران صهیونی میجنگیدند.حالا چهار دهه بعد از آن روزها مرز درگیری و نقطهٔ تماس با دشمن از عمق پایتخت به جنوب لبنان و نقطهٔ صفر مرزی لبنان و فلسطین اشغالی برده شده. مقاومت، دهه به دهه دشمن را عقب رانده و حالا در مرز، با او میجنگد.احتمالاً باید داستان را از خیلی قبلتر آغاز کنیم تا باز هم معنادارتر شود؛ روزهای بعد از جنگ جهانی اول که انگلیس و فرانسه و دو سه دهه بعد؛ آمریکا دور هم نشستند تا غرب آسیا را آنطور تقسیم کنند که چرخ آسیاب خودشان بچرخد. از حاشیههای شرقی فلات ایران گرفته تا سواحل شرقی دریای مدیترانه در لبنان. اصلاً مگر جز این بود که استعمار فرانسوی شرق شامات را جدا و جغرافیای مستقلی به نام لبنان ایجاد کرد تا استعمار صلیبی فرانسوی جای پایی در شرق مدیترانه داشته باشد؟! همه چیز داشت خوب پیش میرفت که حضرت روحالله رحمهالله در دهههای پایانی قرن بیستم زد زیر این بازی.
نفحهاش در لبنان هم بر جان بعضی آدمها نشست از جمله همین دو سیّد شهید عزیزِ این روزها که آن روزها جوانی با موها و محاسن سیاه بودند. آدمهایی که یک قرن بعد از جنگ جهانی اول و ۸۰ سال بعد از جنگ جهانی دوم و چهار دهه بعد از حضرت روحالله و در نبود او، مهار دمودستگاه استعماری دنیا را کشیدهاند تا دوباره مثل پساجنگ جهانی اول و دوم گعده نگیرند و خطکشهایشان را روی منطقه نگذارند و آن را آنطور که میخواهند بین خودشان تقسیم نکنند. غرب آسیا با همه زخمهایش اما این مرتبه بدون قهرمان و بدون پهلوان نیست که خاکش زیر پای غریبه برود. این دو سیّد، این دو روحانی، این دو فقیه شیعی، این دو دبیرکل و این دو رهبر مبارز مسلمان شاهد و گواه این ادعا! شاهد و گواه این ادعا که پهلوانان نمیمیرند کمااینکه خمینی(ره) هم زندهتر از هر زمان دیگری است.